هردوانسان اند.هردوراه میرن .نفس میکشن.غذامیخورن وشب هنگام میخوابن.
یکی گیسو درآسیاب سفید کرده راه های رفتنی زیادی رو رفته ودرطول عمرش به اهداف وبن بست های رسیده است.
آن یکی اما هنوز سرش به سنگ زمانه نخورده و سرش سوداها داره وزندگیش پراز راه هایی است که تجربه نکرده وطعم خیلی از تلخی ها وشیرینی ها که نچشیده.
جوان مثل CDخامی است که حالاحالاها جادارد وجان دارد وپیرمثل CDترک خورده وپراز خط وخش است که هرآن انتظار تردشدن وبه فراموش سپرده شدن اون میره.
هرساله پدرومادر واطرافیان جوان درسالگرد تولدش براش آرزوی سلامتی وطول عمر میکنن درحالی که وقتی پیرمیشه نه تنها پدرومادری نداره که این آرزو رو براش بکنن بلکه وارثینی داره که درهرجشن تولد باخودشون میگن: ((مرتیکه خجالت نمیکشه آخه تاکی میخواد عمرکنه.))
هردوی اونا مشت مشت قرص میخورن و آمپول ها میزنن ولی جوان برای اندامی بهتر وپیر برای زندگی بیشتر.