قبلا فکر میکردم منبر وموعظه فقط توی مساجد ومجالس ولی به این فکر نمیکردم که تو صف نانوایی هم بشه درس اخلاق گرفت....
توصف ایستاده بودم وداشتم تعداد آدمای جلوتر ازخودم رومیشمردم. پیرمرد ترک زبانی نفر جلویی من بود بعد از این که نوبتش شد سرصحبت رو باز کرد میگفت از یه شهر خوش آب وهوا حالا اومد تو این شهر وسط کویر زندگی میکنه.میگفت سعی کن هیچ وقت ازغیر خدا چیزی نخوای وفقط از خدا بخواه .هیچ وقت با خدا رو دروایس نداشته باشیا که یه وقت کم بخوای نه ازخدا زیاد بخواه.ازدیگیران چیزی نخواه حتی اگه بخوان به زور بهت چیزی بدن چون تا آخر عمرت میکوبن تو سرت.
اون آقا رفت ونوبت من شد باخودم فکر کردم این حرف هاش با اتفاقایی که این چن وقت برام افتاده چه ارتباطی داره.